چند روز پیش می خواستم برم خرید یکی از همکلاسی هایم از من خواست که همراهم بیاد و من هم قبول کردم.
این همکلاسی عزیز من از لحاظ پوشش و حجاب و حتی نوع رفتار، کاملاً با من متفاوت هست. البته این موضوع باعث نمی شود که من درباره اش فکر بدی کنم یا خدایی ناکرده نسبت بهش سوء ظنی داشته باشم.
حالا تصور کنید من چادری و محجبه و دوستم با پوششی نا مناسب. با هم بیرون رفتیم. چشمتون روز بد نبینه، هر قدمی که بر می داشتیم یه متلک آبدار نثار ما می شد از بچه ی کوچیک گرفته تا آدم های مسن و من شدیداً آشفته و ناراحت شده بودم.
خلاصه گذشت و روز بعدش دوباره قرار شد که من بیرون برم. از قضا این همکلاسی بزرگوار دوباره از من خواهش کرد که باهام بیاد بیرون و منم قبول کردم اما این بار ازش خواهش کردم که یه بارم شده چادر بپوشه و بیاد، ایشون هم بدون هیچ مقاوتی پذیرفت.
این دختر همون دختر دیروزی با همون آرایش نا مناسب بود و تنها تغییری که کرده بود چادر سیاهی بود که روی شونه هاش انداخته بود. شاید باورتون نشه اما از متلک و حرفهای نیش و کنایه دار هیچ خبری نبود و ما با آرامش همه ی کارهامون رو انجام دادیم و برگشتیم.
شب با همکلاسیم صحبت کردم و ازش خواستم که اتفاقات دیروز و امروز رو با هم مقایسه کنه.
وقتی که خوب فکر کرد برگشت به من گفت: یعنی رفتار امروز بقیه بخاطر چادری بود که من فقط روی شونه هام انداخته بودم...؟!
وقتــی میپرســند : نمـی پـزیــد در ایــن || گــرما || ؟!
یــک لبخـــند بــزن و بــگو :
● ● ● ســرگرم عشــقبــازی کـ ه باشــی
در اشــتیاق خاکــستر شدن ،
این گرما کـه || شــوخی کوچــکی || بیش نیـــست! ● ● ●
و بعــد دقیــق شو در چــهرشان ،
تا خـوب بـبینـی کـ ه چــطور میشود با یک || چــادر || ،
تمــام ِ معـــادلات عقلانــیشـان را در لحـــظهای بر هــم زد
تو یک فرشته ای!
در روزگاری که :
زن را بـه "تن" می شناسند
غیرت را "بددلی" می نامند
و باحجاب را " اُمل" می دانند ،
تو همچنـان "فرشته" بمان
گذشت آטּ زمآטּ کـہ نفت رآ طلاے سیآه میگفتنـב ...
امـروز طـلا تویــــے ...
سیـآه ، چـــآבرتــــ ...
ترســ دشمنــ از حجابــ زینب استــ
حفظ چـــــادر انقلابــ زینبــ استــ
دوست عزیزاین نظرسنجی صرفامخصوص بانوان نیست،بلکه آقایان هم می تواننددراین نظرسنجی شرکت
کنند.
لطفاعددموردنظرخودرابه همراه دلیل انتخاب خود درقسمت نظرات بنویسید.
باتشکر فرآوان